- شوم رای
که رای و نظر نحس و بد دارد، بداندیشه:
مستهان و خوار گشتند از فتن
از وزیر شوم رای و شوم فن،
مولوی
مستهان و خوار گشتند از فتن
از وزیر شوم رای و شوم فن،
مولوی
معنی شوم رای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که رای و اندیشۀ خام دارد، آنکه رای و عقل درست ندارد، برای مثال تو ای طفل ناپختۀ خام رای / مزن پنجه در شیر جنگ آزمای (نظامی۵ - ۸۲۸)
(سَ)
لغت نامه دهخدا
خانه نامیمون. خانه نحس و شوم:
عاقل به چه امید در این شوم سرای
بر دولت او دل نهد از بهر خدای.
؟ (از مرصادالعباد)
عاقل به چه امید در این شوم سرای
بر دولت او دل نهد از بهر خدای.
؟ (از مرصادالعباد)
خوش رأی، نکورأی، نیکورأی:
چنان کرد گنجور کارآزمای
که فرموده شاهنشه خوب رای،
نظامی،
هزار آفرین بر زن خوب رای
که ما را بمردی شود رهنمای،
نظامی
چنان کرد گنجور کارآزمای
که فرموده شاهنشه خوب رای،
نظامی،
هزار آفرین بر زن خوب رای
که ما را بمردی شود رهنمای،
نظامی
خام رای، ناقص عقل، (آنندراج) (اشتنگاس) :
تویی طفل ناپخته و خام رای
مزن پنجه با شیر جنگ آزمای،
نظامی (ازآنندراج)،
گر سوخته دل نه خام رایی
چون سوختگان سیه چرایی ؟
نظامی
تویی طفل ناپخته و خام رای
مزن پنجه با شیر جنگ آزمای،
نظامی (ازآنندراج)،
گر سوخته دل نه خام رایی
چون سوختگان سیه چرایی ؟
نظامی
شوخ رو، رجوع به شوخ رو شود
نامبارک روی، منحوس رخ، مقابل فرخ لقا:
به گفتار گرسیوز شوم روی
گران کرد بیهوده دل را بدوی،
فردوسی
به گفتار گرسیوز شوم روی
گران کرد بیهوده دل را بدوی،
فردوسی
